من نه نقّاشم دلا جانانه نقشت می کنم
ونه وصّافم تو را مستانه وصفت می کنم
در زمین و آسمان گشتم ولی جایت نبود
روی بُرد گفته ها با صد زبان مدحت کنم
من نمی گم تو گلی پژمرده می شد یک زمان
از یه گل بالاتـــــری حاشا که رنگت می کنم
شمع نور افروز هستی شاید آن هم در وجود
شمع روزی آب گــــردد نمی شد آبت کنم
اگـــــــــــــر پروانه بمانی در دیارم پَر زنــــی
روزی از هر روزگاری بی گمان مستت کنم
بلبلی چه چه زنان در گرد ثعلب مانده ای
بلبلم کوچ کنان در کوه و دشتت می کنم
تو فرشته در زمینی چشم تو ساحل زدریا
تو یه برفی در کمینی بگو تا گرمت کنم
قلم در دستم پریشان مانده ازتوصیف تو
همچو برمودا ،زمانی ناگهان کشفت کــنم
برج میلادت قلــــــــــم شد حبر آن آب فرات
هر چه در دل نوحه خواندم دل نشد ترکت کنم
مـــــاه تابان کلبه گشته باز کردم گفته هایت
کشتی در دریا روان شد با ادب غرقت کنم
هــــر چه تقدیمی نمودی ماندگار زندگی
گر نباشی در دیارم با غـــمم یا دت کنم
تقدیم به بهترین ها استاد ترانه ها وزیبنده ی
دلها سرکارخانم شاعر سمیه سجودی نیاز در جواب سروده ی
تقدیمی ایشان به نام (وصف)
و برایش آرزوی موفقّیت را دارم.
جاسم ثعلبی /اهواز/14/10/1390
:: برچسبها:
وصف و مدح ,
:: بازدید از این مطلب : 1916
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3